در تربیت های قدیم، عموماً بازی را ضایع کننده ی وقت می دانستند و لذا میان کودک و بازی، فاصله ی زیادی وجود داشت. علت آن، این بود که قدما کودک را به منزله ی مردی بزرگ می پنداشتند و از او رفتار بزرگترها را توقع داشتند.
عدم آشنایی قدما با طبیعت کودک و میل طبیعی او به جنبش و بازی، موجب آن شده بود که آنان بازی را از تخلفات مستوجب تنبیه بشمارند. چنین نگرشی نسبت به بازی، خواه ناخواه، موجب اکراه اطفال از حضور در مکتب خانه می شد. از ویژگی های آدمی آن است که اگر چیزی را دوست بدارد، به آن روی آورد و به استقبالش می رود، ولی اگر امری او را ناخوشایند آید، سعی بر دوری و انصراف از آن می ورزد.
لذا مشاهده ی فرار کودکان از مکتب خانه های قدیم، شگفت و عجیب نیست چرا که در آنجا مجالی برای جنبش و بازی نبود و اطفال تمایل به گریز از مکتب خانه داشتند و شواهد نشان می دهد که این مسئله، امری متداول بوده است. چنان که قابسی در عبارتی تصریح بر آن دارد که:
«پس اگر کودک تخلفی از قبیل اذیت و آزار، بازی، فرار از مکتب خانه و اصرار بر بطالت و بیکارگی داشت باید ...»
جاحظ می گوید که:
«روزی از کنار خرابه ای گذر می کردم، که ناگهان در کنار آن معلمی را دیدم که صدایی شبیه به پارس سگان از خویش آواز می دهد، لختی ایستاده و در کار او نظاره کردم، لحظاتی بیش نگذشت که دیدم از خانه ای کودکی بیرون آمد. به محض خروج کودک از منزل، معلم به او نزدیک شده او را گرفت و شروع به فحاشی و تنبیه او نمود. نزد او رفته از ماجرا، وی را جویا شدم. معلم در پاسخ گفت که این کودک از درس خواندن گریزان است و از مکتب خانه فرار کرده و به خانه می رود و دیگر بیرون نمی آید. از سویی او صاحب سگی است که همیشه با آن بازی می کند و همین که آواز من را می شنود، در خیال بازی با سگ بیرون می آید، پس من هم او را گرفته و به مکتب خانه می برم.»
خواجه نصیر نیز برای رفع خستگی از تحصیل – مشروط بر اینکه خود بازی درد و رنج نداشته باشد – و برای تجدید قوا، بازی کودکان را لازم می داند. به هر روی، همان گونه که از عبارت غزالی و خواجه و بسیاری از متفکران گذشته معلوم است، آنان بازی را نوعی رفع خستگی می دانند.
به اعتقاد برخی صاحب نظران مسائل تعلیم و تربیت، ارسطو اولین متفکری است که به بازی، از این دیدگاه نگریست. به اعتقاد او تعلیم و تربیت باید شهروندان را مهیا برای عمل و فراغت نماید. منظور او از «عمل» هرگونه کاری به ویژه اعمال سیاسی و اخلاقی می باشد و از «فراغت»، اوقات آزادی را در نظر دارد که با فعالیت های عالی عقلانی، به ویژه تفکر و تأمل، مشخص می شوند. سرگرمی و بازی، از نظر ارسطو جزیی از فراغت یا عمل نیست، گرچه می تواند بازی فی نفسه مطلوب و رضایت بخش باشد. از دیدگاه وی بازی تنها ابزار بازسازی و تجدید قوا و رفع خستگی برای کار بیشتر است، ارسطو می گوید:
«با نظری به اطفال تربیت یافته ، آشکار می شود که سرگرمی و تفریح ، خود هدف نیست چرا که یادگیری و بازی ، نمی تواند با یکدیگر همراه شود از آن جهت که یادگیری مستلزم درد و رنج است. از این رو بازی اطفال ، تنها از آن جهت ضرورت می یابد که موجب رفع خستگی ناشی از تحصیل ، آن هم تحصیلی رنج آور شده و آنان را مهیای یادگیری بیشتر می کند.»
اما این دید سطحی و ساده گیرانه ، نه اهمیتی را که بازی در نظر خردسالان دارد بیان می کند و نه صورت ثابتی را که بازی های کودکان – مثلاً نمادی یا خیالی آنان – به خود می گیرد مدلل می سازد.
نظریه ی دیگر درباره ی بازی ، نظزیه ی «انرژی اضافی» است. شیلر و هربرت اسپنسر بازی را به منزله ی کوششی می دانند که موجبات آزاد شدن نیروی اضافی کودک را فراهم می سازد. براساس نظریه ی مذکور ، نیروهای زائد در کودک می باید بوسیله ی فعالیت هایی که هدف واقعی ندارند – یعنی در بازی – به مصرف برسد. به بیان دیگردر انسان نیرویی وجود دارد که از آنچه برای بقاء زندگی لازم است ، بیشتر است و نیروی محرک بازی نیز از همین نیروی اضافی مشتق می شود. براساس فرضیه ی مربوط به آزاد شدن نیروی اضافی از راه بازی ، فرضیه ی دیگری به نام «کاتارزیس یا پاک ساختن عواطف » توجه کارشناسان را به خود معطوف ساخت. مطابق این نظریه انسان گرفتار خواستها و سرشت هایی مانند ستیزه جویی ، ناسازگاری و نافرمانی است و بازی به او امکان می دهد که آنها را به طور بی ضرر و بی خطر ارضاء کند . ارسطو بر این جنبه از بازی نیز تأکید داشته و معتقد است که در بازی ، نیرویی نهفته شده که روان آدمی را از خواستهای ناسودمند و احساسات و امیال چرکین پاک می سازد و عواطف آدمی بخشی از خواص خطرناک و ناخوشایند خود را به هنگام بازی از دست می دهد و پاک می شود.
آدلر معتقد است که بازی به کودک امکان می دهد که میل به برتری جویی و خودنمایی خویش را به سادگی نشان داده و آن را آرام سازد ، بدین معنی که کودکان خردسال در بازیهای خویش واقعیت را با توجه به خواست های خود دگرگون جلوه می دهند.
کارل گروس از راه مطالعه ی بازیهای جانوران به نظریه ای واصل شد که با دید متداول کاملاً فرق دارد. به نظر او بازی تمرینی است آماده کننده برای زندگی و سودمند برای رشد جسمانی آدمیزاد ؛ و همچنان که بازی جانوران تمرین غرایز مشخص و معینی مانند غریزه ی پیکار و شکار است، کودکی هم که بازی می کند ادراک و هوش و تمایل خود را به آزمایش کردن و نیز غرایز اجتماعی و نظایر آن را در ضمن این کار قوت می بخشد.
فرضیاتی که درباره ی بازی بیان کردیم و فرضیات دیگری که پس از آن درباره ی بازی عنوان شده ، نشانه ی توجه و اهمیتی است که در قرون اخیر برای بازی کودکان قائل شده اند. روسو از اولین افرادی بود که در قرون اخیر در ارتباط با کودکان بازیگوش گفت:
«تنها از بچه ی شیطان امروز مرد کارآمد فردا توان ساخت.»
و به دنبال او فروبل در حدود یک صد و شصت سال پیش بر نقش عظیم بازی به عنوان وسیله ی آموزشی تأکید کرد.
تحت تأثیر آثار فروبل و دیگر مربیان اکنون بازی به عنوان یکی از عناصر اصلی آموزش و پرورش کودکان تلقی می شود و به اهرم نیرومند یادگیری در نزد کودکان در آمده است به حدی که هر جا که توانسته اند،آشنا کردن کودکان با خواندن و حساب یا درست نویسی را به صورت بازی درآورده اند. مشاهده می شود که کودکان به این کارها که در گذشته معمولاً نوعی بیگاری گرفتن محسوب می شد ، عشق می ورزند و آن را با شوق و ذوق انجام می دهند.
ژان شاتو روانشناس مشهور فرانسوی در کتاب خود به نام «بازی کودکان» اهمیت بازی را چنین بیان می کند :
«بازی در دوران کودکی از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ارزش بازی در شکل دادن به رفتار و اندیشه های کودک تا آن حد است که می توان آنها را تنها نشانه ی شناخت رفتار کودکان از بزرگسالان دانست.»
ارزش و اهمیت بازی در دوران کودکی نکته ای است که در روایات اسلامی بدان اشاره شده است : «پیامبر اسلام پدران و مربیان را گوشزد می نماید که هرگاه در کودکان خود جنبش های فوق العاده و به اصطلاح شیطنت مشاهده کردند از او مأیوس و نومید نگردند. زیرا ممکن است این حالت یعنی شدت علاقه ی به بازی و فعالیت فوق العاده ی او در خردسالی منجر به اخلاق فاضله ی او به هنگام بزرگسالی شود.
«عَرٰامَةُ الصَّبِیّ فی صِغَرِهِ زِیٰادَةٌ فی عَقْلِهِ فی کِبَرِهِ شیطنت و لجاجت کودک به هنگام خردسالی نشانه ی زیادی عقل او در بزرگسالی است.»
و یا صالح بن عقبه روایت می کند که من از عبد صالح امام موسی بن جعفر (ع) شنیدم که فرمود:
«یُستَحَبُّ عَرٰامَةُ الغُلٰامِ فی صِغَرِهِ لِیَکُونَ حَلیماً کبِرِه. ثُمَّ قٰالَ: مٰا یَنْبَغی اِلّا اَنْ یَکُونَ هٰکَذٰا»
و نیز روایت شده است که زیرک ترین کودکان ، اطفالی هستند که از مدرسه و محل درس گریزانند یعنی بازیگوشند. مجلسی دوم در ذیل این روایت «عرامه» را به بداخلاقی و فساد و شیطنت و بالاخره شدت علاقه ی کودک به بازی و فرار از مدرسه تفسیر کرده است و اضافه می کند که این حالت در کودکان ، نشانه ی عقل و استقامت آنها در هنگام بزرگسالی است و باید طفل این چنین باشد ، اما اگر در کودکی مطیع و بی جنبش و یا به
اصطلاح خوش اخلاق و آرام باشد ، هنگام بزرگسالی کم هوش و کم استقامت است ، چنان که این امر نیز به تجربه رسیده است.
مع هذا با تمام این تأکیدات ، از نظر مربیان مورد بحث ما ، بازی تنها آن جا می تواند به کار آید که موجب تجدید قوای جسمانی و رفع خستگی ناشی از تحصیل رنج آور شود ، حال آنکه نقش بازی همان گونه که ذکر کردیم ، تنها همین بهره را برای کودک ندارد. بازی در زندگی کودک نقش مهمی دارد. او نه تنها از بازی لذت می برد ، بلکه در ضمن بازی فرصت های خوبی برای بیان احساسات خود پیدا می کند. بازی در رشد عاطفی کودک مؤثر است یعنی علاوه بر اینکه ضمن بازی طرز ابراز عواطف مختلف را فرا می گیرد ، به تدریج بهتر می تواند عواطف خویش را کنترل کند.
بازی در رشد اجتماعی و عقلانی کودکان نیز تأثیر دارد. مشکلاتی که کودک در بازی با آنها روبرو می شود و کوشش وی برای حل آنها ، قدرت او را برای برخورد با مسائل در دوره های بعدی زندگی ، افزایش می دهد. بچه ها ممکن است در بازی هدف مشخصی نداشته باشند ولی بسیاری از هدف های اساسی تربیتی را در زمینه ی اجتماعی ، عاطفی ، عقلانی و بدنی برای کودکان از طریق بازی می توان تأمین کرد. بچه از طریق بازی می تواند اعضاء و عضلات خود را قوی و سالم سازد و خود را از حالت رکود و افسردگی نجات دهد، شرکت بچه در بازی ، او را از حالت تفرد خارج ساخته و روح همکاری ، اشتراک مساعی و رفاقت را در او به وجود می آورد.
معلمین مکتب خانه از چنین واکنشی در مقابل این محیط آموزشی ، رنج برده و در صدد حل آن بودند ولکن به علت اصلی این مشکل که منع اطفال از بازی می باشد ، راه نیافته بودند.
غزالی در بازی – همچون سایر مسائل – از دریچه ی شرع وارد شده و در پی اثبات مباح بودن آن – به شکل عام – برآمده و می گوید:
«... و دلیل بر آنکه طبیعت و بازی و نظاره ی در آن حرام نیست ، آن است که عایشه (رض) روایت می کند که روز عید زنگیان در مسجد بازی می کردند. رسول (ص) مرا گفت خواهی که ببینی؟ گفتم : خواهم. بر در بایستاد و دست پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار بگفت که بس نباشد ؟ گفتم : نه. و این خبر در صحیح است و از این خبر پنج رخصت معلوم شود. یکی آنکه بازی و لهو و نظاره در وی چون گاه گاه باشد ، حرام نیست و در بازی زنگیان رقص و سرود بود. دوم آنکه در مسجد می کردند ، سوم آنکه در خبر است که رسول (ص) در آن وقت که عایشه را آنجا برد گفت: دُونَکُمْ یٰا بَنی ارْفِدَة. یعنی به بازی مشغول شوید. این فرمان باشد ؛ پس بدانچه حرام باشد چون فرماید؟ چهارم آنکه ابتدا کرد عایشه (رض) را که خواهی که ببینی؟ و این ، تقاضا باشد و نه چنان باشد که اگر وی نظاره کردی و وی خاموش بودی ، روا بودی که کسی گفتی که نخواست که وی را برنجاند که آن از بدخویی باشد.
پنجم آنکه خود با عایشه (رض) بایستاد ساعتی دراز، با آنکه نظاره و بازی کار وی نباشد. بدین معلوم شود که برای زنان و کودکان موافقت کردن در چنین کارها – تا دل ایشان خوش گردد – از خلق نیکو بود و این فاضلتر باشد از خویشتن فراهم گرفتن و پارسایی و قرّایی نمودن. و هم در صحیح است که عایشه (رض) روایت می کند که من کودک بودم ، لعبت بیاراستمی – چنان که عادت دختران باشد – و چند کودک دیگر نیز به نزدیک من بیامدندی؛ چون رسول (ص) درآمدی ، کودکان باز پس شدندی و بگریختندی ، رسول (ص) ایشان را به نزدیک من فرستادی. یک روز دخترکی را گفت : این لعبت ها چیست؟ گفت : این دختران من اند. گفت این چیست بر میان ایشان بسته ای ؟ گفت : این اسب ایشان است. گفت : این چیست بر این اسب؟ گفت : پروبال اسب است. رسول (ص) گفت: اسب را بال و پر از کجا بود ؟ گفت نشنیدی که سلیمان را اسبی بود با بال و پر؟ رسول (ص) بخندید تا همه ی دندان های وی پیدا آمد. و این از بهر آن روایت می کنم که قرّایی کردن و روی ترش داشتن و خویشتن را از چنین کارها فراهم گرفتن ، از دین نیست خاصه با کودک و با کسی که کاری کند که اهل آن نباشد و از وی زشت نبود.»
غزالی در جای دیگر به تمایل کودک به بازی اشاره نموده و آن را جزءِ طبیعت کودک می داند :
«اگر کودکی ما را پرسد که لذت ریاست و سلطنت و مملکت داشتن چگونه لذتی بود؟ با وی گوییم : همچون لذت چوگان زدن و گوی بازیدن که وی جز این لذت نداند و هر چه وی را نبود به قیاس آن تواند شناخت که وی را باشد.»
از این رو از نظر غزالی تمایل طفل به بازی کردن جای شگفت و تعجب ندارد چرا که جزءِ ویژگی های روانی او محسوب می شود و بدین سبب غزالی توصیه به بهره برداری از این تمایل در جهت آموزش کودک کرده ، می گوید :
«اگر کودک را بگویند به دبیرستان شو تا به درجه ی ریاست رسی، وی خود لذت ریاست نداند که چه باشد ، لکن باید گفت : به دبیرستان شو تا شبانگاه چوگان و گوی به تو دهم تا بازی کنی تا کودک به حرص آن به دبیرستان شود.»
همچنین غزالی به جهت آنکه کودک در بازگشت از درس تجدید قوا کند ، به پدر توصیه می کند که :
«لازم است که کودک پس از مراجعه از مکتب خانه اجازه ی بازی یابد ، بازی ای زیبا تا از رنج مکتب فارغ شود ؛ آن هم به گونه ای که بازی موجب تعب و رنج او را فراهم نیاورد. پس اگر کودک از بازی بازداشته شود و دائماً به یادگیری الزام گردد قلبش میرانده ، موجب بطلان هوش او می شود و زندگی بر وی تیره می گردد، آن گونه که در اندیشه ی حیله و مکر برای خلاص از آن (درس خواندن) می افتد.»