قصه های سنتی

 

by Photos8.com

 

بازی قایم موشک

ادامه مطلب
by Photos8.com

 

بازی دریا و ماهی

ادامه مطلب
by Photos8.com

 

بازی الک و دولک

ادامه مطلب
by Photos8.com

 

بازی وسطی

ادامه مطلب

 

 
 

صبر ایوب

پست الكترونيكي چاپ PDF

يكي بود يكي نبود    غيرازخداهيچكس نبود

ثروت ايوب
درميان فرشتگانِ،بحث  بندگان خدا وعبادت ونافرماني آنان به ميان آمد.

يكي ازفرشتگان گفت:امروز در ميان زمين بهتر از ايوب ‍‍‍پيدا نمي شود، او مؤمن شب زنده داري است،ساجدوعابد است:خدا رزق او را فراوان كرده ومرگ او را به تاخيرانداخته.درمال ايوب سهم معلومي مخصوص مستمندان وبينوايان است،روزگارش بعبادت پروردگار خويش وشكرگزاري از نعمتهاي خدا ميگذرد.پرستش وعبادت ايوب نمونه كاملي است عليه ثروتمندان و خوش گذرانهاي روي زمين پس ازتمام شدن گفتار اين فرشته ،فرشتگان ديگر گفتار او را تاييد كردن وادعاي او را تصديق نمودند.
ابلس كه در آن عصر از رفت وآمد با فرشتگان محروم نبود واز حدود آنان دور نبود،گفتارفرشتگان را شنيد واو را نگران ساخت كه در تمام فكرابليس گمراه كردن افراد شايسته وبفساد انداختن مؤمنين باشد اما ايوب به عبادت خدا بپردازد زيرا وسوسه شيطان مخصوص فرمانبرداران معتقد است،لذا بسوي ايوب شتافت تا او را اغوا وگمراه سازد.

ابليس ديد ايوب در نعمتهاي فراوان وثروت سرشار بسر ميبرد ولي ثروت،او را به سركشي نرسانده،مال،او را به گمراهي نرسانده، ايوب هميشه به ذكر پروردگار خويش مشغول است،به زيردستان خود نيكي مي كند،به نوكران وخدمتگزاران خود لطف ومهرباني دارد، گرسنگان را سير مي كند،برهنگان را مي پوشاند،اسيران را آزاد ميسازد و صورت وي براي حاجتمندان باز است.ستمگر را از خود دور مينمايد، به نادان علم مياموزد،علم ومعرفت را بين مردم منتشر ميگرداند. ابليس تصميم گرفت با قلب ايوب نزديك گردد ويا زير گوش او وسوسه نمايد، ودنيا وزيبايي هاي آنرا براي او جلوه دهدوازعبادت وكارهاي مربوط به آن بازش دارد،ولي ابليس ايوب را مردي يافت كه گوشش به اين حرفهاي نامربوط بدهكار نيست قلبي دارد كه هوي وهوس درآن راه ندارد.ايوب از بندگان بي رياء خداست واز آن افرادي است كه ابليس نميتواند به او نفوذ كند.

ابليس از آنچه ديده بود وبه آن برخورد كرده بود ناراحت شد،سپس به سوي خدا بازگشت ودرمقام سوال وجواب با خدا قرار گرفت و گفت : بارخدايا!ايوب همان بنده ي توكه تورا عبادت ميكند وپرستش مينمايد وقلبش بذكرتو فرياد ميزندوزبان او بتسبيح توباز است،ازروي ميل واطاعت اينگونه كارها را نميكند،از روي پيشكشي انجام نميدهد ،بلكه تو را كه عبادت ميكند فقط بخاطر پرداخت عوض نعمتهائي است كه از مال وفرزند به او داده اي!بخاطر آن ثروتها واملاك سرشاري است كه باو عنايت كرده اي!اوطمع دارد كه اموالش راحفظ كني ودنياي اورا حفظ  نمائي كه عبادت تو را انجام ميدهد!هزاران گوسفند و شتراو وصدها الاغ ماده و گاو او تعداد فراواني گاوهاي نروغلامان او،پسران ودختران او،زمين پهناوري كه در اختيار دارد،كشتزارهاي خرم او،آيا اين همه نعمتها شايسته نيست كه او را وارد شكرتو كند و بعبادت تو ناگزيرش سازد.او ميترسد اين نعمتها ازوي گرفته شود ونابود گردد،لذا عبادت وپرستش تورا مينمايد و روي اين حساب،عبادت ايوب خالصانه نيست بلكه همراه با ترس وميل است.با وحشت وطمع آغشته است،اين نعمتي كه دراختيار دارد از اوبگير واو را از اين نعمت سرشار برهنه گردان،آنگاه ميبيني كه زبان

او از ذكر تو لال مي گردد وقلب وي ازفرمان توسرپيچي منمايد.

هستي ايوب نابود گرديد

خداي تعالي گفت:ايوب بنده مؤمني است كه ايمان او خالص است ومرا كه عبادت ميكند فقط براي اين است كه حق عبادت را ميداند وذكر مرا كه ميگويد بخاطر اين است كه حق ذكررا درك كرده است،ذكرو عبادت او از دنياي دوستي جدا است،از طعامهاي دنيوي واغراض بركناراست، ولي براي اينكه ايوب نمونه عالي ودرخشان ايمان باشد،نمونه كامل صبرويقين باشد،مال وثروت او را دراختيار توگذاشتيم،سربازان خود را جمع آوري كن،ياران خودرا بسيج كن!دوستان وحزب خود را گرد خود بياوروبا مال وثروت ايوب هرچه ميخواهي انجام ده،سپس ببين بكجا منتهي ميشود!

ابليس عقبگرد كرد ودوستان وپيروان خود راجمع آوري نمود وبه آنان ابلاغ كرد كه خدا درمال ايوب رخصت داده كه نابود شود واز بين برود. ابليس انتظار دارد كه دوستان وي هريك به سهم خود براي نابودي ثروت ايوب بكوشند تا ايوب را ازثروتش برهنه سازد و پس ازآن ايمانش گرفته شود.

شياطين به كار خود مشغول شدند وعمل خود را به پايان رسانيدند، تا اينكه گوسفندوشترها والاغهاي ماده را،نوكران سخنگو وساكت را،سبز و خشك را همه وهمه را نابود نمودندو پس از اين جريان،ايوب دستش خالي شد ونيازمند گرديد.
ابليس بصورت پيرمردي ناتوان وحكيمي با تجربه جلوه گر شدوبه ايوب گفت:آتش،تمام ثروت تورا خاكستر كرده.كشاورزي ودامداري تو تمام شده است،مال وثروت تو رفته است.

مردم درمقابل اين حادثه،سرگردان ومبهوتند يكي مي گويد:ايوب درغرورعبادت وگمراهي زكات ونمازخود بوده است.ديگري گفت:اگرخدا ميتوانست ازشر جلوگيري كند وسعادت بياورد،ايوب براي اينكار شايسته وسزاوار بود،وفرد سومي گفت:خدا كه نسبت به ايوب اين معامله راكرده فقط براي شماتت دشمن وناراحتي دوست او بوده است.

ابليس كه اين خبر رابه اطلاع ايوب رساندفكرمي كرد كه ازاين خبر وحشتناك ايمانش متزلزل ميگرددويا قلبش فاسد مي شودولي ايمان ايوب وتصديق وي ازهمه نيرومندتر است،قلبش ازهمه كس ازتقوا آبادتر است،ازعقل وفكرازهمه كس داناتر است.

ايوب در مقابل خبر ابليس گفت: وديعه اي بود كه خدا ازماپس گرفت.ما از نعمتهاي خدا مدتها بهرمند بوديم،ستايش،خداي را بر آنچه نعمت دادو اكنون آنرا بارديگر گرفت.حمد خداي را در خشنودي وغضب،درنفع وضرر او.سپس ايوب براي سجده روي زمين

افتادوابليس زيانكار را،تابنگرد وسجده ي اورا ببيند!

فرزندان ايوب جان دادند

ابليس كه به هدف خود نرسيد به سوي خدا باز گشت وتصميم گرفت لباس جديدي براي نقشه ي شوم خود به منظور گمراه ساختن ايوب طرح نمايد.وي گفت پروردگارا!اگرچه ايوب در مقابل نعمتهاي توستايش مي كند ودرمصيبت فقط صبر ميكند ولي اين ستايش وصبر فقط به خاطر اين است كه پشتش به اولاد خويش گرم است،اوطمع دارد به وسيله فرزندان خودنيروي از دست رفته راباز يابدوثروت ومال از دست رفته راباز گرداندلذا اگر اولاد وي هلاك گرديدند ومن توانستم نقشه ي خود رادرباره ي ايشان اجرا كنم يقين دارم كه ايوب شديدترين كفر وانكارها را از خود نشان  مي دهد،زيرا حادثه اي سختتر از آزمايش انسان به وسيله ي اولاد نيست واو را ناراحت ميگرداند.

خدا به ابليس پاسخ داد من اجازه دادم كه اولاد ايوب را ازدست وي بگيري ولي به زودي مي بيني كه ذره اي ازايمان ويا قطره اي ازصبر واراده ي او از دست نميرود.

ابليس بازگشت وياران خود را دعوت كردو همگي به كاخ فرزندان ايوب رهسپارگرديدند.آنها درنعمتهاي فراوان و زندگي سعادتمندانه اي قرارداشتند،كاخشان لرزيد وديوارهاي آن فرو ريخت وهمگي زير آوار جان دادند.
هنگامي كه ابليس به مقصود خود رسيد به صورت مردي خبر مگر اولاد ايوب را برايش برد وگفت:اگر امروز اولاد خود را ديده بودي كه در خون خود ميغلتيدند اين يكي مجروح وديگري سرشكسته است،مي دانستي كه خدا پاداش عبادت تورا نداده است .سيل اشك ايوب در مصيبت فرزندانش جاري شد ولي گفت: ستايش خداي را به هنگامي كه وبه هنگامي كه گرفت.سپس بر روي زمين به سجده افتاد وابليس رابا غضب خويش كه ازاو آشكار بود وبا بغضي كه گلوي او راگرفته بود رها ساخت.
سلامتي ايوب هم گرفته شد

بار ديگر ابليس عرضه داشت:بار خدايا مال ايوب از دستش رفت،اولادش نابود شدند ولي خود ايوب بدنش سالم است.ايوب  توراعبادت مي كند به اميد اينكه مال واولادش را به او باز گرداني ولي اگر جسم ايوب شكنجه ببيند من بتوانم سلامتي او را بگيرم و مرضي اورا آزار دهد، من مطمئن مي شوم كه دست از عبادت تو برمي دارد ولباس فرمانبرداري را از خود بيرون مي آورد ودراثر سرگرمي به مرض هاي خود ذكر تورا فراموش مي كند.

خدا تصميم گرفته است ايوب را بنده ي مؤمني قرار دهد كه صبر كننده وشكر گزار باشد آنچنان بنده اي كه داستانش پند مصيبت زدگان و تسليت سختي ديدگان ودل خوشي دادن به مريضان ومجروحين باشد.بايد درتمام جهان ايوب معلم اول صبر ونمونه كامل ايمان باشد،در دنيا سربلند ودر آخرت مقامش بالارود لذا به ابليس گفت:كالبد ايوب دراختيار تو،ولي نميتواني به روح وزبان،عقل وقلب اوراه يابي زيرا اينها مخزن ايمان وجلوه گاه دين وعرفان ايوب است.

ابليس بسوي حيله خود رهسپار گرديد ودر بدن ايوب دميد،ايوب بصورت بيماران وزمين- گيران درآمد ولي به ايمان او افزوده شد وبرصبر وعقل او اضافه گرديد و هرقدر درد به ايوب فشار مي آورد ومرض به او راه مي يافت شكرگزاري وتصديق او بيشتر مي شد وايمان ويقين او نيروي اضافي بدست مي آورد.

همسر وفادار

روزها وسالها گذشت وايوب در ناراحتي ومرض بسر مي برد تا اينكه كالبدش ضعيف گرديد،صورتش لاغرورنگش تغير كرده ازدرد نمي تواند روي خوابگاه خويش بخوابد، دوستان واطرافيان او همه ايوب را رها كردند،فقط همسر مهربان ووفادار ايوب است كه تا آخرين نفس از وي محافظت كرده وتا آنجا كه قدرت داشته به او توجه نموده است.براي ناراحتي هاي ايوب آغوش خود را باز كرده وگوشه هاي قلب خود را آماده ناراحتي ساخته است.اگر همسر ايوب شكايتي داشت از رنجهاي ايوب بود،از ترسهايي بود كه براي زندگي ايوب پيش بيني مي كرد واز آن انديشه داشت،اما در تمام اين مدت از حوادث روزگار خرسند وسپاسگذار بود وايمان وتقواي خود را حفظ كرده بود.

اما ابليس دركار ايوب بسختي افتاده بود واز ايمان ويقيني كه از ايوب ديده بود ناراحت شده بود واز شكست خود در غم واندوه فرو رفته بود.شيطان به دنباله ي اين شكست بار ديگر ياران خود را جمع آوري كرد واز نااميدي خودكه از ايوب ديده وايمان وصبر اورا مشاهده كرده بود به ياران خود شكايت كردو گفت:مال و اولاد او را نابود كردم اما برايمان و شكر اوافزوده شد.زبانش ازذكر خدا باز نايستاد وقلبش ازايمان بخدا متزلزل نگرديد.

ياران شيطان گفتند:آدم ابوالبشررا كه از بهشت بيرون كردي از چه راهي بر اودست يافتي؟

شيطان گفت:ازطرف همسراو براومسلط گرديدم.

يكي ازشاگردان شيطان گفت:درباره ي ايوب هم ازطريق زن اقدام كن وبر اوپيروز شو!

شيطان بسوي همسرايوب شتافت،وبصورت مردي درآمدو به اوگفت:شوهرت كجاست؟همسرش گفت: اين شوهر من است كه ضعيف وناتوان دربستر افتاده است، نه مرده است كه خبر مرگش داداه شود و نه زنده است كه اميدي به آينده ي او باشد!
ايوب همسر خود را اخراج كرد

شيطان كه گفته ي همسر ايوب را شنيد طمع به گمراه نمودن او نمود .شيطان اوصاف جواني ايوب ونعمتهاي آن دوران را بيان كرد سپس به ياد آوري مصيبت هاي او پرداخت وآتش غمهاي نهفته ي او را شعله ور ساخت واو را در ناراحتي انداخت وي‍أس راوارد قلب او گرداند.

همسرايوب پيش شوهر خود رفت وگفت:تا چه زماني خدايت تو را عذاب مي دهد؟!

ثروتت چه شد ؟!فرزندانت چه شد؟!دوستانت چه شدند؟!جواني تو كجا رفت؟!عزت گذشته- ي تو كجاست؟!

ايوب گفت:شيطان تو را فريب داده است.آيا براي عزت از دست رفته گريه مي كني؟!براي فرزندان مرده گريه مي كني؟!

همسر ايوب گفت:چرا از خدا نمي خواهي اندوه تو را برطرف سازد وبلاي تو را نابود گرداند؟!

ايوب گفت:در نعمت چند سال زندگي كرده اي؟همسر ايوب گفت:هشتاد سال.

ايوب گفت:چندسال در بلا بوده اي؟ همسرايوب گفت:هفت سال.

ايوب گفت:من شرم مي كنم ازخداي خود بخواهم بلاي مرا برطرف سازد،هنوز به مقدار مدت نعمت وسلامتي بربلاي من سپري نشده است.من فكر مي كنم كه ايمانت رو به ضعف نهاده وقلبت در مقابل فرمان خدا تنگ گرديده است.از اين روز به بعد براي من حرام است كه از دست تو خوراك وآب بگيرم وبخورم وبرمن حرام است كه تو رابه كاري وادار كنم ويا به سختي بيندازم،ازمن كناره گيري كن تاا فرمان خدا به پايان برسد.

ايوب خدا را خواند

آنگاه كه ايوب خود را تنها و يك تنه ديد،وديد دردهاي او شدت پيدا كرده ومرضهاي او افزايش يافته است،به درگاه خدا شتافت ولي نه از روي ناراحتي وغضب،بلكه ازروي ناله ودرخواست به درگاه خدا رفت وگفت:بارخدايا رنج وناراحتي مرا فراگرفته وتو          ارحم الراحميني.

ايوب تا اين ساعت به درجات ايمان رسيده بود ودرمقابل وسوسه شيطان استوار مانده بود وبه آن حدوديكه خدا درباره او اراده كرده بود رسيد:نمونه عالي صبر وپيغمبري ازرهبران ايمان باشد،لذا خدا دعاي ايوب را به اجابت رساند وشكايت او را پاسخ داد وبه او وحي كرد كه پاي خود را به زمين بزن،چشمه ي آبي آشكار ميگردد،از آن آب بخور و با آن غسل كن،سلامتي تو باز ميگردد.نيروي تو بازگشت ميكند.هنوز ايوب آب را نخورده بود وخود را شستشو نداده بود كه زخمها ي اوبهبود يافت وكالبدش

بهبود يافت ومرض از بدن اورخت بر بست وسلامتي كامل او بازگشت.

اگرچه ايوب دستور داد همسرش اورارها كند وبرود ولي همسراو دلش شكست وبه ايوب رحم كرد وروح بزرگوار او حاضرنشد كه ايوب را به حال خود بگذارد.همسر ايوب ازاول ناراحتيهاي او ازوي پرستاري كرده است و قبلآ در ناز ونعمت بااو بوده است،لذا براي اصلاح امور ايوب،بازگشت و به كارهاي او پرداخت ولي مطلب عجيبي ديد.همسر ايوب ديدجواني تمام عيار،شاداب،فربه،نيرومندوقوي درمنزل است. همسرايوب دراولين روئت اورا نشناخت وازوي كناره گيري كرد ولي هنوز اورا نشناخته بود كه دست در آغوش ايوب بردوبپاس نعمت سلامتي وبهبودي كه خدا به اوبازگردانده بود بستايش وحمد خدا پرداخت اما ايوب در ايمان ويقين وفادارتر بود.

سپس خدا به ايوب وحي كرد:كه جاروي بسته اي بردار ويك مرتبه آهسته به همسر خود بزن تا به عهد خود وفا كرده باشي ودرباره ي اين زن بي ريا ومؤمن كه تو را در مريضي وسختيها پرستاري كرده است رحم كرده باشي(ايوب سوگند خورده بود صد تازيانه به جرم اسارت زن بدست شيطان به او بزند وجاروچون شاخه هاي فراوان داشت و از حدود صد شاخه تجاوز مي كرد،به سوگند ايوب جامه عمل مي پوشيد) سپس خدا پاداش صبر ايوب راداد:ثروت اوبار ديگر بازگشت وفرزندان فراواني بيش از اولاد اولش به او عنايت شد،زيرا ايوب نمونه كامل بنده ي مؤمن ومتوجه خدا است.

 

« ابوبکر ایزدی »

  • هدف: آشنايي با صبر
  • محاسن:
    1)اين داستان براي آشنايي كودكان با داستانهاي پيامبران ونحوه ي سربلندي آنها در     آزمايشهاي الهي مناسب است.
    2)اين داستان باعث مي شود كودكان با فضايل اخلاقي آشنا شوند.
    3)همچنين باعث علاقمندي كودكان به قرآن ومطالب قرآني مي شود.
  • معايب: به نظر من مهمترين مشكل اين داستان و داستانهاي مشابه تفهيم اين مطالب و جا افتادن آن درمسائل روزمره زندگي آنهاست.
  • نتيجه گيري: ما ميتوانيم زندگي پيامبران را الگوي زندگي خود قراردهيم يعني انسان با صبر وتوكل به خدا به هرآنچه كه بخواهد مي رسد وهمه ي نعمتهاي خدا امانتي است نزد انسان كه تا زماني كه در اختيار اوست بايد به نحو احسن از آنها بهره ببرد.
  • پيشنهاد: به نظر من ميتوانيم اين داستانها را در كلاس به بچه ها نمايش دهيم و خود آنها در آن ايفاي نقش كنند.

نظر دهید


کد امنیتی
Refresh

موقعیت شما : قصه گویی صبر ایوب