یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود ، زیر آسمان آبی خدا ، در گوشه ای از جنگل زیبا آب گیری بود که در آن سه ماهی به رنگ های صورتی ، قرمز وسفید به خوبی و خوشی زندگی می کردند .
دوتا از این ماهی ها (صورتی – قرمز ) عاقل ، دوراندیش و با هوش بودند ولی ماهی سفید ساده و بی خیال بود.
اتفاقا روزی دوتا صیاد از کنار آب گیر گذشتند ، صدای جیرجیر گنجشکان جنگل ، آرامش آب گیر وحرکت ماهی ها توجه آن ها را به خود جلب کرد . بنا براین آنها مدتی را در کنار آب گیر نشستند و استراحت کردند ، ناگهان یکی از آنها گفت : چه ماهی هایی ، حتما خوشمزه هم هستند . فردا با تورو قلاب ماهی گیری برمی گردیم ؛ آنها را صید و نوش جان می کنیم . بعد رفتند .
ماهی ها این سخنان را شنیدن و شروع به جست و خیز کردند
ماهی صورتی که از همه باهوش تر و دانا تر بود و تجربه زیادی داشت گفت : دوستان من هرچه زودتر باید آب گیر را ترک کنیم و گرنه در دام می افتیم .
اما ماهی قرمز گفت : چی؟!! آب گیر به این زیبایی را ترک کنیم و بریم؟!!
ماهی سفید که بی خیال بود گفت : من که هرگز این کار را نمی کنم آنها شوخی کرده اند این جنگل از دهکده خیلی فاصله دارد بنابراین صیادان حوصله نمی کنند برگردند ، احتمالا فراموش می کنند .
ماهی باهوش قصه ما که بسیار بد و خوب روزگار را دیده بود با دوستان خود خداحافظی کرد و از طرفی که آب گیر راه داشت رفت .
شب به سر رسید و خورشید با طلوع درخشانش شروع یک روز دیگر را اعلام کرد .
ماهی ها از خواب بیدار شدند ، مثل روزهای دیگر و شروع به بازی و شادی کردند . ناگهان صدای پا و خنده آنها را آشفته کرد. ماهی قرمز گفت : می شنوی صدای پای صیادان است دوستمان راست می گفت : باید چاره ای بیندیشیم ، اما ماهی سفید گفت : نه ، نترس حتما خیالاتی شده ای . ناگهان سایه صیادان بر آب گیر افتاد و صدای گفت : دو طرف آب گیر را محکم ببند.
ماهی قرمز که از زیور عقل و دانش و اندوخته ی تجربه بی بهره نبود با خود گفت : وای غفلت کردم و اکنون باید به دنبال راه چاره باشم . هرچند که تدبیر وچاره به هنگام بلا فایده ندارد . با این همه فرد عاقل و دانا هرگز از منافع دانش ناامید نمی شود . و برای دور کردن حیله های دشمن تاخیر نمی کند .
بنابراین خود را به مردن زد و بر روی آب آمد. یکی از صیادان او را بر داشت و وقتی مطمئن شد مرده است او را به دور از آب گیر انداخت ، ماهی باهوش خود را به آب گیر رساند و جان خود را نجات داد .
اما؟!! ماهی سفید که همیشه غافل و بی خیال بود و در انجام دادن کارها بی حوصله بود ، حیران و سرگردان به چپ و راست می رفت و در اطرف آب گیر می چرخید تا اینکه گرفتار شد .
بله !! گلهای بهشتی زیبا ، توانا بود ، هر که دانا بود
آدم عاقل و باهوش ، همیشه می تواند با سختی ها و مشکلات مبارزه کند و هیچ وقت گرفتار نمی شود ، حتی در بدترین شرایط .
- هدف : آشنا کردن کودکان باداستان های کلیله و دمنه
- محاسن : با استفاده از داستان های کلیله و دمنه می توان نکات تربیتی لازم را به کودکان آموزش داد.
- نتيجهگيري: با برگرداندن داستانهاي كليله و دمنه به زبان كودكان ميتوان آنها را با داستانهاي فارسي كهن آشنا كرد. و انواع ضربالمثلها را به آنها ياد داد.
- نکته کلیدی : عقل ، تجربه و دانش کلید حل مشلات است