من یک جفت کفش زیبا و خوشگل بودم که از پشت ویترین به د نیای بزرگ بیرون نگاه می کردم و با خود فکر می کردم که در این دنیای بزرگ چگونه زندگی می کنند بچه های شاد به همراه مادرشان به دنیای کوچک پشت ویترین نگاه می کردند و با انگشتان ناز خود ما را به مادرشان نشان میدادند.
ما کفشها آرزو داشتیم توسط یکی از بچه ها انتخاب شویم مدتها چنین گذشت و روزی از روزهای سرد پاییز کودکی به همراه پدرش وارد مغازه شد و مرا از فروشنده خرید من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم وقتی به خانه رسیدیم همه درباره قشنگی من صحبت می کردند.
چند هفته ی اول دختر کوچک و ناز از من به خوبی مراقبت می کرد من برایش مهم بودم اما بعد از مدتی وقتی به مدرسه می رفتیم دخترک لیز خورد و من آسیب دیدم عصر ان روز وقتی به خانه برگشتیم. دختر بچه مرا در گوشه ای پرت کرد و دیگر سراغ من نیامد در حالی که من اصلا خراب نشده بودم. او کفشهای نو خرید و من از این بابت خیلی ناراحت شدم روزها با خود فکر می کردم چرا این اتفاق برای من افتاد.
تا اینکه یک شب که تنها بودم به خواب دختر بچه رفتم و با او درباره چگونگی درست شدنم صحبت کردم و به او گفتم که من همان پوست گاوی که در دهکده ای دوردست زندگی می کردبودم یک روز صاحب ان گاو پوست گاو را برای فروش به بازار برد و پوست را به مرد کفاش فروخت وآن مرد با تلاش فراوان مرا به وجود آورد و مرا به یک مغازه کفش فروشی فروخت من در مغازه دیدم که من تنها کفشی نیستم که این مرد مرا خریده بلکه دوستان زیادی داشتم که با هم صحبت می کردیم تا اینکه تو با پدرت به مغازه آمدی و مرا خریدی و من خیلی خوشحال بودم اما الان که تو مرا دوست نداری ناراحتم.
فردا صبح دخترک زودتر از همیشه از خواب بیدار شد و قبل از هر کاری سراغ من امد و مرا تمیز کرد بعد از ان روز ما دوستان خوبی برای هم شدیم.
- پیشنهاد : به نظر من وسایلی که ما استفاده می کنیم با زحمت فراوان درست می شوند در مصرف انها دقت لازم را داشته باشیم .
- نتیجه گیری : همیشه از وسایلمان خوب استفاده کنیم وصرفه جویی کنیم
- هدف : آموزش فرهنگ درست مصرف کردن به بچه ها
- محاسن: بچه ها بعد از شنیدن این قصه به دنبال وسایل قا بل استفاده خود بروند
- معایب: ناراحت شدن بچه ها به خاطر زمین خوردن دخترک